یکی از عوامل موفقیت در بازارهای مالی کسب تجربه و استفاده از تجارب است ولی متاسفانه معامله‌گران معمولا دارای حافظه‌ای کوتاه مدت هستند و همین امر باعث شده از موفقیت‌ها و شکست‌های خود در بازارهای مالی درس نگیرند. بازارهای مالی پر از داستان‌ها و تجارب با اهمیتی است که می‌توان درس‌های بزرگی از آن‌ها گرفت و موفقیت معاملات را بالا برد. در این مقاله قصد داریم در مورد یکی از این داستان‌های جذاب و آموزنده به نام داستان پسرک واکسی صحبت، و در ادامه نتیجه‌گیری و تاثیر این داستان را بر بازار بورس بررسی کنیم.

استاد كارينا يكى از معامله‌گران بزرگ بازار بورس آمريكا بود، روزى در یکی از خیابان‌های شهر نیویورک مشغول قدم زدن بود و در مسير خود با یک پسرک واكسى مواجه شد، و اجازه داد که آن پسرک کفش‌هایش را واکس بزند، در حالى كه پسرک مشغول واكس زدن كفش‌هايش بود، وضع مالى پسرک را جویا شد و متوجه شد كه پسرک در بورس سرمايه‌گذارى كرده است. كارينا به عنوان يك معامله‌گر حرفه‌اى متوجه شد كه بايد تمام سهامش را بفروشد و از بازار بورس خارج شود.

 

padash.ir

 

کارینا بیان می‌کند:

سال ۲۰۰۸ بود که در یکی از خیابان‌های فقیرنشین نیویورک در حال قدم زدن بودم. این عادت فصلی من بود، گاهی کمک‌هایی به افراد نیازمند می‌کردم. به ناگاه پسرکی واکسی را در آن طرف خیابان دیدم. نزد او رفتم برای واکس زدن کفش‌هایم. روی صندلی لم داده بودم و در حالی که سیگار می‌کشیدم از پسرک پرسیدم: درآمدت چطور است؟ راضی هستی؟ پاسخ داد: بد نیست. خدا را شکر. کمی پس‌انداز دارم. در حدود ۵۰۰ دلار. می‌خواهم سهام بخرم تا سرمایه‌‌ام بیشتر شود. این روزها همه دارند سهام می‌خرند.

لحظه‌ای به فکر فرو رفتم. کارِ واکس کفش‌هایم تقریبا تمام شده بود. ایستادم و یک اسکناس ۱۰۰ دلاری به پسرک دادم. گفت: آقا من این همه پول خرد ندارم. لبخندی زدم و گفتم: بقیه‌اش مال خودت. فقط قول بده که فعلا سهام نخری! و در حالی که نگاهش به رفتنم خشک شده بود از او دور شدم.

فردای آن روز تمام سهم‌های خود را فروختم و ریزش سنگین سهام از هفته بعد شروع شد و من بسیار خوشحال بودم که توانسته بودم علائم این ریزش را از زبان یک پسرک واکسی دریافت کنم.

نتیجه‌گیری:

نکته‌ای که در این داستان وجود دارد این است که زمانی که یک بازار بر سر زبان‌ها می‌افتد و پیر و جوان، تحصیل کرده و بی‌سواد و... مشغول سرمایه‌گذاری در آن بازار می‌شوند، آن بازار در آن برهه زمانی رشد خود را کرده و افراد عادی که دارای پول‌های ضعیف هستند معمولا آخرین قشری هستند که وارد آن بازار می‌شوند و صرفا یک رشد موقت ممکن است شکل گرفته و سپس بازار با ریزش مواجه شود.

در مباحث روانشناسی بازار نیز این موضوع به شکل یک هرم معکوس بیان شده است؛ به این شکل که در بازار بورس افراد به چهار دسته تقسیم می‌شوند:

1.بزرگان: بزرگان افرادی هستند که دارای ارتباطات سری و رانتی با سیاستگذاران و مدیران شرکت‌ها هستند و همچنین در کنار ارتباطات و اطلاعات مهم دارای سرمایه‌های کلان نیز هستند. بزرگان بازار معمولا جزو اولین نفراتی هستند که در یک دوره‌ی رونق وارد بازار بورس می‌شوند.

2.بازیگران: بازیگران یا اصطلاحا سفته‌بازها در بازار بورس افرادی هستند که دارای سرمایه‌های کلان هستند و با تشکیل یک تیم و ایجاد ساز و کارهای خاص بر روی یک یا چند نماد خاص قصد دارند قیمت آن نماد را افزایش دهند. بازیگران معمولا دومین افرادی هستند که در یک دوره‌ی رونق وارد بازار بورس می‌شوند.

3.تحلیلگران: تحلیلگران معمولا به دنبال تجزیه و تحلیل یک نماد و تشخیص نمادهای مستعد رشد هستند و ابزار مهم این افراد دانش و تجربه آنان است. تحلیلگران سعی می‌کنند رفتار بازیگران و بزرگان را تشخیص و در کنار آنان در بازار بورس معامله انجام دهند، در نتیجه تحلیلگران جزو سومین دست از افرادی هستند که در یک دوره‌ی رونق، وارد بازار بورس می‌شوند.

4.مردم: مردم عادی از آنجا که ارتباطات یا پول زیادی ندارند و همچنین دانش و تجربه کافی ندارند، معمولا جزو آخرین قشری هستند که در یک دوره رونق، وارد بازار بورس می‌شوند و ممکن است که زیان‌های زیادی را تجریه کنند.

 

padash.ir

مولف: علیرضا صبحی کمال